بهار در دلم سرفه می‌کند

متن اپیزود هجدهم

“بهار باز هم بیا عشق رو بیارش، بده هر یاری رو دست نگارش.” ابرام بگو بهار باز هم بیاد. عشق رو بیاره. هزارن عطر و بو و رنگ و رو و خاطره رو بیاره… پنجره‌هاش رو باز کنه به روی زمین، سفره‌ش رو بندازه، اهل دل‌ها رو جمع کنه، پرنده‌ها مست صدا بشن، گل‌ها باز بشن، سایه‌ی درخت‌ها رونق بگیره، دختر پسرها دم بگیرن، بزرگ‌ترها بالا بشینن، شادی بیاد، غم‌ها بره، چرک ته دل‌ها بره… خلاصه بیاد تازه کنه، سرخوش کنه، هر کسی که ظرفیتش رو داره رو عاشق کنه بره. همین عطرها همین بوها من رو دوباره عاشق کرد… همین نسیم شب بوها من رو دوباره عاشق کرد.”

می‌دونم که گفتن از دردها توی این روزها کار خوبی نیست. می‌دونم قایم کردن اشک‌ها خیلی سخته. پرنده‌ها اگه بشنون حق دارن تحقیرمون کنن؛ که فقط از رنج می‌نویسم. آخ از تحقیر پرنده‌ها ابرام؛ با اون نغمه‌ها، با اون چهچه‌ها. درخت‌ها حق دارن سرخورده بشن ابرام؛ که شادی رو لای برگ‌هاشون نمی‌ریزم. کی می‌تونه غیر از من واژه‌های نو رو، زندگی زمین رو، عشق رو حروم کنه، وقتی می‌بینه آدم‌ها تو چهارگوشه‌ی دنیا توی خون و مرگ آغشته‌ان و سوز ناله‌ی مادرها و خواهرها با قلمش عجین شده؟! تو بگو؛ چه‌طور می‌شه تحمل کرد این بار سنگین طراوت و شادی بهار رو ابرام؟! بهار توی دلم از هر لحظه غمگین‌تره. تو بگو، حق با منه، یا بهار ابرام؟

 بهار در دلم سرفه می‌کند

متن اپیزود هجدهم

“بهار باز هم بیا عشق رو بیارش، بده هر یاری رو دست نگارش.” ابرام بگو بهار باز هم بیاد. عشق رو بیاره. هزارن عطر و بو و رنگ و رو و خاطره رو بیاره… پنجره‌هاش رو باز کنه به روی زمین، سفره‌ش رو بندازه، اهل دل‌ها رو جمع کنه، پرنده‌ها مست صدا بشن، گل‌ها باز بشن، سایه‌ی درخت‌ها رونق بگیره، دختر پسرها دم بگیرن، بزرگ‌ترها بالا بشینن، شادی بیاد، غم‌ها بره، چرک ته دل‌ها بره… خلاصه بیاد تازه کنه، سرخوش کنه، هر کسی که ظرفیتش رو داره رو عاشق کنه بره. همین عطرها همین بوها من رو دوباره عاشق کرد… همین نسیم شب بوها من رو دوباره عاشق کرد.”

می‌دونم که گفتن از دردها توی این روزها کار خوبی نیست. می‌دونم قایم کردن اشک‌ها خیلی سخته. پرنده‌ها اگه بشنون حق دارن تحقیرمون کنن؛ که فقط از رنج می‌نویسم. آخ از تحقیر پرنده‌ها ابرام؛ با اون نغمه‌ها، با اون چهچه‌ها. درخت‌ها حق دارن سرخورده بشن ابرام؛ که شادی رو لای برگ‌هاشون نمی‌ریزم. کی می‌تونه غیر از من واژه‌های نو رو، زندگی زمین رو، عشق رو حروم کنه، وقتی می‌بینه آدم‌ها تو چهارگوشه‌ی دنیا توی خون و مرگ آغشته‌ان و سوز ناله‌ی مادرها و خواهرها با قلمش عجین شده؟! تو بگو؛ چه‌طور می‌شه تحمل کرد این بار سنگین طراوت و شادی بهار رو ابرام؟! بهار توی دلم از هر لحظه غمگین‌تره. تو بگو، حق با منه، یا بهار ابرام؟